۱۹۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۷۶

ساغر از غیر گرفتن گل بی پروایی است
به حریفان مزه دادن ثمر رسوایی است

صحبت همنفسان باد بهار طرب است
زردی چهره خورشید گل تنهایی است

به خط سبز نوشته است به مجموعه سرو
کآفت بی ثمری لازمه رعنایی است

هر سپهدار درین دشت سپاهی دارد
لشکر فیض به زیر علم تنهایی است

در زمینی که توان رو به قفا کرد سفر
به عصا راه بریدن اثر بینایی است

چه عجب صائب اگر داغ نسوزد بر سر
گل زدن بر سر دستار ز بی پروایی است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۷۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.