۲۲۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۷۰

رتبه عشق و هوس پیش بتان هر دو یکی است
خار خشک و مژه اشک فشان هر دو یکی است

گل بی خار در آنجاست به خرمن، ورنه
تار گلدسته و آن موی میان هر دو یکی است

به نسیمی ز گلستان سفری می گردد
برگ عیش من و اوراق خزان هر دو یکی است

نشأه لطف دهد خشک و عتابی که تر است
سخن سخت تو و رطل گران هر دو یکی است

پیش آن کس که مرا سر به بیابان داده است
خرده جان من و ریگ روان هر دو یکی است

سری آن رشته به همتاب ندارد، ورنه
پیچ و تاب من و آن موی میان هر دو یکی است

از بصیرت خبری نیست تهی چشمان را
سنگ و گوهر به ترازوی جهان هر دو یکی است

چه ضرورت کنی راست به آتش خود را؟
پیش این کج نظران تیر و کمان هر دو یکی است

چه خیال است در آیینه مصور گردد؟
عکس رخسار تو و صورت جان هر دو یکی است

در خزان سرو چو ایام بهاران تازه است
دل چو آزاد شود سود و زیان هر دو یکی است

سخن ماست یکی گر چه دل ماست دو نیم
خامه یکدل ما را دو زبان هر دو یکی است

پیش سروی که به گل رفته مرا پا صائب
اشک خونین من و آب روان هر دو یکی است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۶۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.