۲۲۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۶۹

پیش صاحب نظران درد و دوا هر دو یکی است
چشم بیمار و لب روح فزا هر دو یکی است

پیش ما سایه دیوار و هما هر دو یکی است
خاک و زر در نظر همت ما هر دو یکی است

صورت حال جهان گر بد و گر نیک بود
پیش آیینه خوش مشرب ما هر دو یکی است

نوش و نیش است یکی پیش سبکرفتاران
خار و گل در گذر باد صبا هر دو یکی است

پشت و رو آیینه را مانع یکتایی نیست
کفر و دین در نظر وحدت ما هر دو یکی است

گل رعنا نبود عالم بیرنگی را
باده و خون به مذاق عرفا هر دو یکی است

پیش آن کس که به تسلیم و رضا تن درداد
لذت نیشکر و تیر قضا هر دو یکی است

تا ازان کعبه مقصود جدا افتادم
دل بیتاب من و قبله نما هر دو یکی است

اگر این است ره راست که من یافته ام
خطر راهزن و راهنما هر دو یکی است

در کمانخانه زنخجیر، ترازو گردد
مژه شوخ تو و تیر قضا هر دو یکی است

در ته پای تو از سرکشی و رعنایی
خون پامال من و رنگ حنا هر دو یکی است

ز احتیاج تو کریمان ز لئیمند جدا
دل چو افتاد غنی بخل و سخا هر دو یکی است

هر قدر خط تو افزود، مرا مهر فزود
سبزه خط تو و مهرگیا هر دو یکی است

در سراپرده گوش تو ز سنگینی ناز
ناله عاشق و آواز درا هر دو یکی است

دوزخ مردم یکرنگ دورنگان باشند
چه بهشتی است که روز و شب ما هر دو یکی است

خواهش نام کم از خواهش نان صائب نیست
که صلای کرم و بانگ گدا هر دو یکی است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۶۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.