۲۱۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۶۸

در غم و شادی ایام مرا حال یکی است
فصل هر چند کند جامه بدل سال یکی است

حرص دایم ز برای دگران در گردست
حال این بی بصر و دیده غربال یکی است

عرق سعی برای دگران می ریزد
حاصل خواجه ز مال خود و حمال یکی است

هر نفس اهل هوس نیت دیگر دارند
دل این طایفه و قرعه رمال یکی است

پیش سوزن که به یک چشم جهان را بیند
گوهر عیسی و خرمهره دجال یکی است

پیش جمعی که ازین نشأه به تنگ آمده اند
شادی مردن و آزادی اطفال یکی است

دل اگر نرم شود کار جهان آسان است
گره سخت به سررشته آمال یکی است

ادب پیر خرابات نگهداشتنی است
طبع پیران و دل نازک اطفال یکی است

تا رسیدم به پریخانه وحدت صائب
پای طاوس مرا در نظر و بال یکی است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۶۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.