۳۳۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۵۲

ای دِلْبَرِ‌ بی‌دِلانِ صوفی
حاشا که زِ جانْ‌ بی‌وقوفی

از هَجْر دوتا چو لام گشتیم
دِلْتَنگ زِ غَم، چو کافِ کوفی

آن دَم که به طوفِ خود به طوفی
وان گَه که به خانه هم، به طوفی

ما را بِنِمایْ مِهر و اُلْفَت
چون مَعدنِ مِهْری و اَلوفی

مَکْشوف زِ کَشفِ توست اسرار
زیرا که کُشوفِ هر کُشوفی

آنی که بَری خُسوف از ماه
آن ماه نِه‌یی که در خُسوفی

آنی که بَری کُسوف از شَمس
آن شَمس نِه‌یی که در کُسوفی

در آحادیم ای مُهَندس
تو ساکِنِ خانهٔ اُلوفی

ای آحادی اُلوف را باش
کین جا تو به مَنْزِلِ مَخوفی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.