۲۲۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۱۴

در کف هر که بود ساغر می، خاتم ازوست
هر که در عالم آب است همه عالم ازوست

هر که پوشید نظر، گوهر بینایی یافت
هر که پرداخت دل از وسوسه جام جم ازوست

هوس تخت سلیمان گرهی بر بادست
هر که در حلقه انصاف بود خاتم ازوست

دم جان بخش همین قسمت روح الله نیست
هر که لب از سخن بیهده بندد دم ازوست

به من کار فرو بسته کجا پردازد؟
آن که پیشانی گل در گره شبنم ازوست

دم همت ز لب خامش پیمانه طلب
که درین عهد گلستان کرم را نم ازوست

به جز از خامه صائب نتوان داد نشان
رگ ابری که همه روی زمین خرم ازوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۱۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.