۲۴۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۱۲

شوق را شهپر توفیق سبکباری توست
راه نزدیک فنا، دور ز خودداری توست

دامن دشت فنا پاکترست از کف دست
سنگ اگر هست درین راه، گرانباری توست

چون پریشان نگذاریم قدم چون سیلاب؟
لغزش ما به تمنای نگهداری توست

چون نگیرد نفس دام تو از کثرت صید؟
خط آزادی کونین، گرفتاری توست

خواب در چشم مده راه به افسانه مرگ
که شب کاکل او زنده ز بیداری توست

چون به خواری کشم ای عشق ز کوی تو قدم؟
عزت روی زمین در قدم خواری توست

چشم بدبین به نی کلک تو صائب مرساد!
خاک، گنجینه گوهر ز گهرباری توست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۱۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.