۲۲۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۹۲

گر چنین شمشیر آن بیباک خواهد بر گرفت
موج خون زنگ از دل افلاک خواهد بر گرفت

خاکها در کاسه چشم غزالان کرده است
کی مرا از خاک آن فتراک خواهد بر گرفت؟

آن که از خود برندارد ناز از گردنکشی
کی غمم از خاطر غمناک خواهد برگرفت؟

هر غباری کز دلم اشک صراحی برنداشت
در بهاران آب چشم تاک خواهد بر گرفت

زود می گردد کباب آرزوها خامسوز
گر نقاب از روی آتشناک خواهد بر گرفت

سهل باشد کرد اگر عالم زبان بر من دراز
سیل اشک از راهم این خاشاک خواهد بر گرفت

روی آتشناک خود را می کند شمع مزار
گر به این تمکین مرا از خاک خواهد برگرفت

شاخ گل کرده است در گلزار خوش دستی بلند
تا بر و دوش که را از خاک خواهد برگرفت؟

هیچ زین به نیست صائب کز سر من وا شود
عقده ای گر از دلم افلاک خواهد برگرفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.