۱۹۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۸۷

زان دهن انگشتر زنهار می باید گرفت
بعد ازان مهر از لب اظهار می باید گرفت

نوبهار آمد، ره گلزار می باید گرفت
داد دل از ساغر سرشار می باید گرفت

در چنین فصلی که عریانی لباس صحت است
پنبه از مینا، ز سر دستار می باید گرفت

بر خود اوضاع جهان هموار کردن سهل نیست
خار بی گل را گل بی خار می باید گرفت

خون خود را لعل کردن کار هر بیدرد نیست
جا به زیر تیغ چون کهسار می باید گرفت

می کند از دوستان خصمی تراوش بیشتر
طوطیان را سبزه زنگار می باید گرفت

هیچ سایل را مبادا کار با سنگین دلان!
بوسه ای زان لب به چندین بار می باید گرفت

موشکافان کفر می دانند شید و زرق را
رشته تسبیح را زنار می باید گرفت

تا به کی شد دل از طول امل در پیچ و تاب؟
از فسون این مهره را از مار می باید گرفت

مشت خاکی را که سامان وصول بحر نیست
دامن سیل سبکرفتار می باید گرفت

تا نگردیده است صائب استخوانت توتیا
گوشه ای زین خلق ناهموار می باید گرفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۸۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.