۲۲۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۸۴

آه سرم در تو ای آتش عنان خواهد گرفت
خون بلبل را خوان از گلستان خواهد گرفت

شعله حسن جهانسوزت فرو خواهد نشست
لاله ات را داغ حسرت در میان خواهد گرفت

سنبل زلفت ز یکدیگر پریشان می شود
هر گرفتاری به شاخی آشیان خواهد گرفت

سرمه آشوب خواهد ریخت از مژگان تو
ماه نو از دست ابرویت کمان خواهد گرفت

ملک حسنت را کز آن صبح تجلی گوشه ای است
لشکر خط قیروان تا قیروان خواهد گرفت

شعله واسوختن از سینه ها سر می کشد
آتش بیتابیت در مغز جان خواهد گرفت

بوسه دندان تغافل بر جگر خواهد نهاد
سجده احرام سفر زان آستان خواهد گرفت

رنگ ریزی های پی در پی تماشاکردنی است
در گلستانت دم سرد خزان خواهد گرفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۸۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.