۲۱۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۶۳

پیش خط تازه آن سرو بستان بهشت
از سیه پیران بود در دیده ریحان بهشت

هست زندان پر از وحشت به چشم عارفان
پیش طاق آن دو ابرو قصر و ایوان بهشت

خلد جای نعمت دیدار نتواند گرفت
می خورد خون عارف از نعمای الوان بهشت

هر که دارد قامت رعنای او را در نظر
می رود دایم سراسر در خیابان بهشت

دور باش ناز اگر نزدیک گذارد مرا
می توان گل چیدن از سیمای دربان بهشت

ای بهشتی رو، ز عاشق روی پوشیدن چرا؟
گل نمی گردد به چیدن کم ز بستان بهشت

زینهار از حلقه فتراک جانان سرمپیچ
تا هم اینجا سر برآری از گریبان بهشت

راه پیمایی که بر خود خواب راحت تلخ کرد
پاک سازد گرد راه از خود به دامان بهشت

چشم گریانی که آرد خون غیرت را به جوش
پیش من خوشتر بود از روی خندان بهشت

قانعان را در دل خرسند آه سرد نیست
ره نمی باشد خزان را در گلستان بهشت

با پریزادان معنی عشقبازی کرده است
کی به چشم صائب آید حور و غلمان بهشت؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۶۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.