۲۳۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۲۹

کی حذر از خون خلق آن غمزه خونریز داشت؟
داشت پرهیزی گر این بیمار، از پرهیز داشت

تا نشد آب، از نقاب غنچه سر بیرون نکرد
بس که گل شرمندگی زان روی شبنم خیز داشت

رهنوردی بود چون شبدیز اگر پرویز را
کوهکن هم قاصدی چون ناله شبخیز داشت

برد همت ذره ما را به اوج آسمان
ورنه کی خورشید پروای من ناچیز داشت؟

پرده تا برداشت از رخ بی نیازیهای حق
زیر پا افکند هر کس هر چه دستاویز داشت

در شهادتگاه وحدت عاشقان را یکسرند
آن که بر سر تیشه زد، قصد سر پرویز داشت

تا قیامت گر به من صائب بنازد دور نیست
کی چو من آتش زبانی کشور تبریز داشت؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۲۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.