۲۲۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۲۵

بی تو امشب هر سر مویم جدا فریاد داشت
هر رگم در آستین صد نشتر فولاد داشت

ذوق خاموشی زبانم را به حرف آورده بود
این جرس را اشتیاق پنبه بر فریاد داشت

من که دارم سنگ بردارد ز پیش راه من؟
یار غاری کوهکن چون تیشه فولاد داشت

کیست تا شوید غبار از صفحه خاطر مرا؟
جوی شیری پیش دست خویشتن فرهاد داشت

تا سپند آن آتشین رخسار را در بزم دید
آنچنان جست از سر آتش که صد فریاد داشت

یاد ایامی که صائب در حریم زلف او
پنجه من اعتبار شانه شمشاد داشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.