۱۹۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۲۲

غفلت تر دامنان را حاجت پیمانه نیست
چشم خواب آلود نرگس گوش بر افسانه نیست

گوهر درج خموشی از شکستن ایمن است
زخم دندان تأسف بر لب پیمانه نیست

خشکی سودا، قلم در ناخنش نشکسته است
آن که می گوید قلم بر مردم دیوانه نیست

هر که می آید، به آب رو از اینجا می رود
قفل منع و چین ابرو بر در میخانه نیست

حسن ذاتی بی نیاز از صنعت مشاطه است
زلف جوهر دست فرسود نسیم و شانه نیست

مهربانی های صیادست دامنگیر ما
در قفس دلبستگی ما را به آب و دانه نیست

رشته کار تو صائب ناخنم را ریشه ساخت
این قدر عقد گره در سبحه صد دانه نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.