۲۳۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۰۴

چشم شبم محرم رخسار گلفام تو نیست
بوسه را رنگی ز لبهای می آشام تو نیست

نیست در صلب یمن سنگی که خون رغبتش
چون می نارس به جوش از حسرت نام تو نیست

بوی یوسف می کند بیت الحزن را گلستان
هیچ کس را شکوه از گردون در ایام تو نیست

قمری از پاس غلط در حلقه تقلید ماند
ورنه در روی زمین سروی به اندام تو نیست

بوسه شیرین دهانان را مکرر همچو قند
کرده ام لب چش، به شیرینی چو پیغام تو نیست

یوسفی در بیع دارد هر تهیدستی ز تو
هیچ کافر ناامید از رحمت عام تو نیست

غیر من کز دامن زلف تو دستم کوته است
هیچ فرد باطلی بی مد انعام تو نیست

صائب از همت به فتراک تو خود را بسته است
ورنه صید لاغر او قابل دام تو نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۰۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.