۲۲۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۹۷

روزی دل جز شکست از یار شوخ و شنگ نیست
قسمت دیوانه از طفلان به غیر از سنگ نیست

تا نفس چون گردبادم هست، جولان می زنم
دشت پیمای جنون، پا بسته فرسنگ نیست

چند حرف سخت در کار دل نازک کنی؟
آخر ای بی رحم، جان شیشه ای از سنگ نیست

خارخار آشیان را گر ز دل بیرون کنند
چاردیوار قفس بر عندلیبان تنگ نیست

صائب ار ذوق تماشا گرد دل می گرددت
هیچ دامی همچو دام طره شبرنگ نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۹۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.