۲۳۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۵۱

عالم اسباب غیر از پرده های خواب نیست
دیده بیدار دل بر عالم اسباب نیست

می کند خورشید هم دریوزه آب از دیده ها
نه همین در دیده بی شرم انجم آب نیست

سیر و دور ما به سیر و دور گردون بسته است
اختیاری موج را در حلقه گرداب نیست

لرزد از ظالم فزون مظلوم در زیر فلک
گرگ را چون گوسفند اندیشه از قصاب نیست

چون به منزل پشت پا در رهنوردی می زند؟
جذبه دریا اگر خضر ره سیلاب نیست

تا مباد از قیمت نازل به خاکش افکنند
گوهر ما در صدف بی رعشه سیماب نیست

در جهان ساده لوحی نقش نامحرم بود
در حریم کعبه طاق ابروی محراب نیست

جوهر تیغ است داغ پیچ و تاب آن کمر
این قدر در موی آتش دیده پیچ و تاب نیست

همچو غواصان به جای بی نفس کن جستجو
گر چه در این نه صدف آن گوهر نایاب نیست

هوشیارانند صائب مصرف این سیم قلب
در حریم میکشان رسم تکلف باب نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۵۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.