۲۲۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۸۳

شوق دل دیگر به آب تیغ مژگان تشنه است
آتش خاکسترآلودم به دامان تشنه است

چشمه سار خضر را زحمت مده ای باغبان
خاک این گلشن به خون عندلیبان تشنه است

از طراوت گر چه آب از عارض او می چکد
سبزه خطش به خونریز شهیدان تشنه است

چند از آب خجالت تازه رو باشد کسی؟
گل به خون خود در آن چاک گریبان تشنه است

بود تا در بزم یک هشیار، ساقی می نخورد
باغبان آبی ننوشد تا گلستان تشنه است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۸۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.