۳۳۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۰۶

چه دِلْشادم به دِلْدارِ خدایی
خدایا تو نِگَه دار از جُدایی

بیا ای خواجه بِنْگَر یارِ ما را
چو از اَصْحاب و از یارانِ مایی

بِدان شَرطی که با ما کَژْ نَبازی
وَگَر بازی تو با ما بَرنیایی

دَغایانی که با جسمِ چو پیلَند
سَوارِ اسبِ فرهنگ و کیانی

پیاده گشته و رُخْ زَرد ماندند
زِ فَرزین بَندِ شاهانِ بَقایی

چه بودی گَر بِدانستی مَهی را
شِکَسته اَخْتَری، در‌ بی‌وَفایی؟

وَگر مَهْ را نداند، ماهْ ماه است
چگونه مَهْ؟ نه اَرْضی، نی سَمایی

که اَرْضیّ و سَمایی را غروب است
فُتَد‌ بی‌اختیارش، اِخْتِفایی

ظُهور و اِخْتِفایِ ماهِ جانی
به دستِ اوست در قُدرت نِمایی

بِسوز ای تَن که جان را چون سِپَندی
به دَفْعِ چَشمِ بَد، چون کیمیایی

که چَشمِ بَد، به جُز بر جسم نایَد
به معنی کِی رَسَد چَشمِ هوایی

کِناری گیرَمَش در جامهٔ تَن
که جان را زوست هر دَم جانْ فَزایی

خیالَت هر دَمی این جاست با ما
اَلا ای شَمسِ تبریزی، کجایی؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.