۳۰۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۰۲

مگیر ای ساقی از مَستانْ کَرانی
که کَم یابی گِرانی،‌ بی‌گِرانی

بیا ای سَروِ گُلْ رُخ، سویِ گُلْشَن
که بِهْ از سَرو نَبْوَد سایه بانی

چو نور از ناودانِ چَشم ریزد
یَقینْ‌ بی‌بامْ نَبْوَد ناودانی

عَجَب آن بام، بالایِ چه خانه ست؟
مُبارک جا، مُبارک خاندانی

کِه را بود این گُمان، که بازیابیم
نشانی، زین چُنین فِتْنه نشانی؟

دلی که چون شَفَق غَرقابِ خون بود
پُر از خورشید شُد، چون آسْمانی

زِ حِرصِ این شِکَم،پَهْلو تَهی کُن
که تا پَهْلو زَنی با پَهْلَوانی

عَجَب، نَنگَت‌ نمی‌آید؟ برادر
زِ جانی کو بُوَد مُحتاجِ نانی

که آبِ زندگانی گفت ما را
که جُز دُکّانِ نان، داری دُکانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۰۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.