۲۱۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۸۴

در طریق عشق هر جا می گذاری پا، سرست
موج این وادی رگ جان، ریگ این صحرا سرست

از محیط آفرینش چون نیاید بوی خون؟
هر حبابی را که می بینی درین دریا سرست

نیست دستی در گریبان چاک گرداندن مرا
چون سبو دست مرا پیوند الفت با سرست

اهل دنیا مال را دارند بیش از جان عزیز
از سر دستار هر کس بگذرد اینجا سرست

مو شکافی را رواجی نیست در بازار عشق
هر که سر از پا نمی داند درین سودا سرست

تخت ما افتادگی و لشکر ما بی کسی
جوهر ذاتی است تیغ ما و تاج ما سرست

اشتها کامل چو شد، خون نعمت الوان بود
چون گران شد خواب، صائب بالش خارا سرست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۸۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.