۲۲۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۲۱

از لعل و گهر گرچه گرانسنگ شود آب
حیف است که آیینه نیرنگ شود آب

در دیده روشن گهران رنگ ندارد
هر چند ز گلزار به صد رنگ شود آب

تیغ تو شد از کشتن عشاق رگ لعل
در کان بدخشان می گلرنگ شود آب

چون در دل شیرین نکند کار، چه حاصل
کز ناله فرهاد دل سنگ شود آب

شد سلسله جنبان جنون سنگ ملامت
در سینه کهسار به آهنگ شود آب

از صحبت تن گوهر دل مهره گل شد
با سنگ چو آمیخته شد، سنگ شود آب

زینسان که کند آب، دل راهروان را
در بادیه عشق چرا تنگ شود آب

از جلوه مستانه آن سرو گل اندام
صائب چه عجب گر می گلرنگ شود آب؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.