۲۲۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۰۸

ندیده چشم چنین آهوی ختا در خواب
که سر زند ز لبش حرف آشنا در خواب

غزال قدس به آن چشم نیمخواب که هست
به گرد چشم سیاهش رسد کجا در خواب

شبی گذشت ترا خوش که از پریشانی
نرفت یک مژه تا صبح چشم ما در خواب

ز بیم بوسه شکاران بوالهوس پیشه (است)
که حرف می زند آن چشم سرمه سا در خواب

سحر شکفته تر از گل ز خواب برخیزد
به دست طفل گذارند چون حنا در خواب

ز بخت سبز امیدم همین بود صائب
که لعل یار ببوسم به مدعا در خواب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۰۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.