۲۴۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۰۳

هوا چکیده نورست در شب مهتاب
ستاره خنده حورست در شب مهتاب

سپهر جام بلوری است پر می روشن
زمین قلمرو نورست در شب مهتاب

صراحی می گلرنگ، سرو سیمینی است
پیاله غبغب حورست در شب مهتاب

زمین ز خنده لبریز مه، نمکدانی است
زمانه بر سر شورست در شب مهتاب

رسان به دامن صحرای بیخودی خود را
که خانه دیده مورست در شب مهتاب

می شبانه کز او روز عقل شد تاریک
تمام نور حضورست در شب مهتاب

ز خویش پاک برون آ که مغز خشک زمین
تر از شراب طهورست در شب مهتاب

به غیر باده روشن، نظر به هر چه کنی
غبار چشم شعورست در شب مهتاب

براق راهروان است روشنایی راه
سفر ز خویش ضرورست در شب مهتاب

به هر طرف که نظر باز می کنم صائب
تجلیات ظهورست در شب مهتاب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۰۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.