۲۳۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۹۷

بی خبر شو ز دو عالم، خبر یار طلب
دست بردار ز خود، دامن دلدار طلب

حاصل روی زمین پیش سلیمان بادست
دو جهان از کرم عشق به یکبار طلب

نکند تلخ سلیمان دهن موران را
هر چه می خواهی ازان لعل شکربار طلب

مستیی را که خماری نبود در دنبال
از شفاخانه آن نرگس بیمار طلب

عشق در پرده معشوق نهان می گردد
خبر طوطی ما را ز شکرزار طلب

چون نداری پر و بالی که به جایی برسی
چون سلامت طلبان رخنه دیوار طلب

خاک را قافله سیل رسانید به بحر
در ره عشق رفیقان سبکبار طلب

از صدف کم نتوان بود به همت، زنهار
چون دهن باز کنی گوهر شهوار طلب

می توان دولت بیدار به بی خوابی یافت
تو همین در دل شب دیده بیدار طلب

پرده آب حیات است سیاهی صائب
عمر جاوید ازان طره طرار طلب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۹۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.