۲۳۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۱۷

بر چرخ محیط است فروغ نظر ما
ساحل دل دریاست ز آب گهر ما

در نامه ما حرف نسنجیده نباشد
از جیب صدف سفته برآید گهر ما

چون دیده ماهی که نماید ز ته آب
از پرده سنگ است نمایان شرر ما

هرچند پر و بال نداریم چو شبنم
از پرتو خورشید بود بال و پر ما

شیریم ولی زهره آزار نداریم
از جنبش رگ کوچه دهد نیشتر ما

آزادی ما در گرو پختگی ماست
آویخته است از رگ خامی ثمر ما

بیداد فلک را به تغافل گذرانیم
پوشیدن چشم است ز دشمن سپر ما

از همرهی عقل به جایی نرسیدیم
پیچیده تر از راه بود راهبر ما

یارب که دعا کرد که چون قافله موج
آسایش منزل نبود در سفر ما

صائب جگرش چون جگر صبح شود چاک
یک روز اگر چرخ کشد دردسر ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۱۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.