۲۳۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۰۳

از خویش برآورد تمنای تو ما را
سر داد به فردوس تماشای تو ما را

خوشتر ز تماشای خیابان بهشت است
هر جلوه ای از قامت رعنای تو ما را

چون سایه که سر در قدم سرو گذارد
محوست سراپا به سراپای تو ما را

ما را نتوان از تو جدا کرد، که دادند
دلبستگی خاص به هر جای تو ما را

چون صبح برانگیخت به یک خنده پنهان
از خواب عدم، لعل شکرخای تو ما را

امروز ز رخساره خود پرده برانداز
تا نقد شود جنت فردای تو ما را

این ماحضری بود که در دیدن اول
کرد از دو جهان سیر، تماشای تو ما را

حاشا که ز آیینه دل پاک نسازد
گرد دو جهان، دامن صحرای تو ما را

گو سیل فنا گرد برآرد ز دو عالم
کافی است سیه خانه سودای تو ما را

صائب به نوا کوش، کز این نغمه طرازان
کافی است همین صوت دلارای تو ما را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۰۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.