۴۳۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۷۵

بیاموز از پَیَمْبَر کیمیایی
که هر چِتْ حَق دَهَد، می دِهْ رضایی

همان لحظه دَرِ جَنَّت گُشایَد
چو تو راضی شوی در اِبْتلایی

رَسولِ غَم اگر آید بَرِ تو
کِنارش گیر هَمچون آشنایی

جَفایی کَزْ بَرِ معشوق آید
نِثارَش کُن به شادی مَرْحَبایی

که تا آن غَم بُرون آید زِ چادَر
شِکَرباری، لَطیفی، دِلْرُبایی

به گوشه‌یْ چادرِ غَمْ دست دَرزَن
که بس خوب است و کرده‌‌‌ست او دَغایی

دَرین کو، روسبی باره مَنَم، من
کَشیده چادرِ هر خوش لِقایی

همه پوشیده چادرهایِ مَکْروه
که پِنْداری که هست او اژدَهایی

منِ جان سیر اَژدَرها پَرَستَم
تو گَر سیری زِ جان، بِشْنو صَلایی

نَبیند غَم مرا اِلّا که خندان
نَخوانَم دَرد را اِلّا دَوایی

مُبارک تَر زِ غَم چیزی نباشد
که پاداشَش ندارد مُنْتَهایی

به نامَردی نخواهی یافت چیزی
خَمُش کردم که تا نَجْهَد خَطایی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.