۲۰۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۸۷

بر رو چو برگ گل ندویده است خون ما
چون داغ لاله عشق مکیده است خون ما

ای تیغ لب مدزد که از شوق بوسه ات
چندین حجاب پوست دریده است خون ما

مشکل که سر ز خاک خجالت برآورد
خنجر به روی تیغ کشیده است خون ما

از خارزار نیشتر اندیشه کی کند؟
در شاهراه تیغ دویده است خون ما

چون شمع صبحگاهی و چون لاله سحر
هرگز به قیمتی نرسیده است خون ما

چون روز در قلمرو مژگان برآورد؟
از تیغ او امید بریده است خون ما

صائب هزار لاله سیراب سر زده است
بر هر گل زمین که چکیده است خون ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۸۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.