۱۸۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۶۶

آمیخته است مستی ما با خمار ما
یکدست چون حناست خزان و بهار ما

افغان که نیست سوخته ای در بساط خاک
کز قید سنگ خاره برآرد شراب ما

جز دیده سفید درین تیره خاکدان
صبحی دگر نداشت شب انتظار ما

شد توتیا و آب ز چشمی روان نکرد
در سنگلاخ دهر دل شیشه بار ما

ز آزادگی چو سرو درین بوستانسرا
ایمن ز برگریز بود نوبهار ما

ما را ز بخت سبز چه حاصل، که از بهار
داغ است قسمت جگر لاله زار ما

مهد صدف سفینه طوفان رسیده ای است
از آبداری گهر شاهوار ما

از وحشت است طاقت ما بی قرارتر
با ابر همرکاب بود کوهسار ما

رنگی ز گوهر تو نداریم، گر چه هست
دلچسب تر ز گرد یتیمی غبار ما

کثرت حجاب دیده حق بین ما شده است
در گرد لشکرست نهان شهسوار ما

صائب ز قحط جوهریان در بساط خاک
شد آب سبز در گهر شاهوار ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۶۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.