۲۳۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۳۷

مشمر ز عمر خود نفس ناشمرده را
دفتر مساز این ورق باده برده را

با زاهد فسرده مکن گفتگوی عشق
تلقین نکرده است کسی خون مرده را

تخمی که سوخت، سبز نگردد ز نوبهار
افسرده تر کند می گلگون فسرده را

بپذیر عذر باده کشان را، که همچو موج
در دست خویش نیست عنان، آب برده را

اندیشه کن ز باطن پیران که چون چنار
هست آتشی نهفته به دل سالخورده را

صائب نظر به سیب زنخدان یار نیست
دندان به پاره های دل خود فشرده را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.