۲۲۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۳۶

رفتم ز راه دل خس و خار گناه را
کردم به آه همچو کف دست راه را

موج کرم به قیمت اکسیر می خرد
در بحر رحمت تو غبار گناه را

روز ازل به قامت عاشق بریده اند
مانند کعبه، جامه بخت سیاه را

پیش رخ تو زخم دندان حیرت است
دستی که چاک کرد گریبان ماه را

یک گوهر نسفته درین بحر خون نماند
در چشم خود ز بس که شکستم نگاه را

از خوی آتشین تو، چون موی زنگیان
دارند عاشقان تو در سینه آه را

صائب به بخت تیره و روز سیه بساز
از دل ببر هوای زمین سیاه را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۳۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.