۳۰۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۸۰

روی تو غنچه ساخت گل آفتاب را
در هم شکست کوکبه ماهتاب را

دوری مکن ز صحبت نیکان که می کند
گوهر عزیز در نظر خلق آب را

پروای رستخیز ندارند راستان
روز حساب، عید بود خودحساب را

بی عشق خون مرده بود دل به زیر پوست
از آتش است گریه خونین کباب را

روشندلان ز تیغ زبانند بی نیاز
حاجت به شمع نیست شب ماهتاب را

صورت پرست فیض ز معنی نمی برد
بلبل به جای گل نپرستد گلاب را

معنی شود ز نازکی لفظ، دلپذیر
در شیشه است جلوه دیگر شراب را

هر کس که از خسیس کند مردمی طمع
دارد توقع از گل کاغذ گلاب را

صائب ز مد عمر اقامت طمع مدار
آرام نیست جلوه موج سراب را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۷۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.