۴۰۹ بار خوانده شده
مرا چون نافْ بر مَستی بُریدی
زِ من چه ساقیا دامَن کَشیدی
چُنین عشقی پَدید آری به هر دَم
پَدید آرندهیی چون ناپدیدی؟
دُهُل پیدا، دُهُل زن چونْست پنهان؟
زِهی قُفل و زِهی این بیکلیدی
جُنونِ طُرفه پیدا گشت در جان
جُنون را عقلها کرده مُریدی
هزاران رنگ پیدا شُد ازان خُم
مُنَزَّه از کَبودیّ و سپیدی
دو دیده در عَدَم دوز و عَجَب بین
زِهی اومیدها در ناامیدی
اگر دریایِ عُمْانی سَراسَر
در آن ابری نِگَر، کَزْ وِیْ چَکیدی
دَران دُکّانْ تو تَخته تَخته بودی
اگر خود این زمان عَرشِ مَجیدی
در اِقْلیمِ عَدَم زآحاد بودی
دَرین دِهْ گَر چه مشهور و وَحیدی
همان جا رو، چُنان زآحاد میباش
ازان گُلْشَن چرا بیرون پَریدی
بَرین سو صد گِرِه بر پایَت افتاد
زِ فکرِ وَهْمی و نُکتهیْ عَمیدی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
زِ من چه ساقیا دامَن کَشیدی
چُنین عشقی پَدید آری به هر دَم
پَدید آرندهیی چون ناپدیدی؟
دُهُل پیدا، دُهُل زن چونْست پنهان؟
زِهی قُفل و زِهی این بیکلیدی
جُنونِ طُرفه پیدا گشت در جان
جُنون را عقلها کرده مُریدی
هزاران رنگ پیدا شُد ازان خُم
مُنَزَّه از کَبودیّ و سپیدی
دو دیده در عَدَم دوز و عَجَب بین
زِهی اومیدها در ناامیدی
اگر دریایِ عُمْانی سَراسَر
در آن ابری نِگَر، کَزْ وِیْ چَکیدی
دَران دُکّانْ تو تَخته تَخته بودی
اگر خود این زمان عَرشِ مَجیدی
در اِقْلیمِ عَدَم زآحاد بودی
دَرین دِهْ گَر چه مشهور و وَحیدی
همان جا رو، چُنان زآحاد میباش
ازان گُلْشَن چرا بیرون پَریدی
بَرین سو صد گِرِه بر پایَت افتاد
زِ فکرِ وَهْمی و نُکتهیْ عَمیدی
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۶۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.