۲۱۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۶۲

رسیده است به معراج اوج پستی ما
هزار پایه کم از نیستی است هستی ما

به هر چه چشم گشادیم، عشق می بازیم
گرفت روی زمین را صنم پرستی ما

نسیم صبح فنا تیغ بر کف استاده است
نفس چگونه برآرد چراغ هستی ما؟

به گوش، خنده مینای می گران آید
ز بس که هست سبکروح، خواب مستی ما

غذای روح به تن می دهیم از غفلت
به خویش خاک ببالد ز تن پرستی ما

غنیمت است دمی آب خوش درین عالم
به ذوق آب خمارست می پرستی ما

شبی که سایه کند می به جام ما صائب
سیاه روز نگردد چراغ هستی ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۶۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.