۲۱۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۵۵

شدیم پیر و نشد تر دو چشم بی نم ما
پلی است آن طرف آب، قامت خم ما

ز اشک ما جگر تشنه ای نشد سیراب
نصیب سوخته جانی نگشت زمزم ما

اسیر نفس و هوا ماند دل، هزار افسوس
به دست دیو برآورد زنگ، خاتم ما

سری ز روزن خورشید برنیاوردیم
به رنگ و بوی جهان محو گشت شبنم ما

گشاده روی تر از سینه کریمانیم
اگر ز خویش به تنگی، درآ به عالم ما

نمی توان غم ما را به خوردن آخر کرد
ترحم است بر آن کس که می خورد غم ما

مثال دیده مورست و ملک جم صائب
فضای عالم امکان، نظر به عالم ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۵۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.