۲۱۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۴۸

دوام نیست چو ایام گل جوانی را
شتاب خنده برق است شادمانی را

مکن به لهو و لعب صرف، نوجوانی را
به خاک شوره مریز آب زندگانی را

به کلفتی که ز دوران رسد گرفته مباش
که گردباد سبک می برد گرانی را

به پایداری غم نیست روزگار نشاط
شتاب خنده برق است شادمانی را

توان ز آینه جبهه سکندر دید
سیاه کاسگی آب زندگانی را

اگر چه قامت خم کرد طاق نسیانم
چنان نشد که فرامش کنم جوانی را

قرار در تن خاکی مجو ز جان صائب
حضور، پا بر رکاب است کاروانی را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۴۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.