۲۱۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۴۵

ز داغ نیست محابا به درد ساخته را
که آتش است گلستان، زر گداخته را

چنان به عهد تو آیین سرکشی شد عام
که در بغل ندهد سرو جای، فاخته را

چو گل ز چهره رنگین به خار غوطه زدیم
شناختیم کنون قدر رنگ باخته را

ز شرم خنجر مژگان بر کشیده او
به خاک کرد نهان مهر، تیغ آخته را

به یک دو هفته مه چارده هلالی شد
دوام نیست ازین بیش حسن ساخته را

شکسته حالی ما شد حصار ما صائب
که از خزان نبود بیم، رنگ باخته را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۴۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.