۳۴۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۵۸

اگر دَردِ مرا دَرمان فرستی
وَگَر کِشتِ مرا باران فرستی

وَگَر آن میرِ خوبان را به حیلَت
زِ خانه جانِبِ میدان فرستی

وَگَر ساقیِّ جانِ عاشقان را
میانِ حَلقهٔ مَستان فرستی

همه ذَرّاتِ عالَم زَنَده گَردد
چو جانَم را بَرِ جانان فرستی

وَگَر لب را به رَحْمَت بَرگُشایی
مُفَرِّحْ سویِ بیماران فرستی

به دَربان گفته‌یی مَگْذار ما را
مرا هر دَم بَرِ دَربان فرستی

مَنَم کَشتی دَرین بَحْر و نَشایَد
که بر من بادِ سَرگَردان فرستی

هَمی‌خواهم که کَشتیبانْ تو باشی
اگر بر عاشقانْ طوفان فرستی

مرا تا کِی مَها چون اَرْمغانی
به پیشِ این و پیش آن فرستی

دلِ بِریانِ عاشق باده خواهد
تو او را غُصّه و گِریان فرستی

یکی رَطْلی گِران بَرریز بر وِیْ
ازان رَطْلی که بر مَردان فرستی

دل و جانْ هر دو را در نامه پیچَم
اگر تو نامهٔ پنهان فرستی

تو چون خورشید از مَشرق بَرآیی
جهانِ بی‌خَبَر را جان فرستی

چه باشد ای صَبا گَر این غَزَل را
به خَلْوَتخانهٔ سُلطان فرستی؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۵۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.