۲۱۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۱۸

زبان هر هرزه درایی به جان رساند مرا
لب خموش به دارالامان رساند مرا

ادا چگونه کنم شکر آه را، کاین تیر
ز یک گشاد به چندین نشان رساند مرا

ز بی کسی چه شکایت کنم به هر ناکس؟
که بی کسی به کس بی کسان رساند مرا

اگر چه بی بروپالی است سنگ راه عروج
دل شکسته به آن دلستان رساند مرا

به دیده چون ندهم جای، اشک را صائب؟
که سیل گریه به آن آستان رساند مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.