۳۰۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۱۳

به اعتبار جهان هیچ کار نیست مرا
دماغ دشمنی روزگار نیست مرا

چو تخم سوخته خاکسترست حاصل من
امید تربیت از نوبهار نیست مرا

به بر و بحر چو گوهر یکی است نسبت من
گشایشی ز میان و کنار نیست مرا

اگر به خاک برابر کند مرا گردون
به دل غباری ازین رهگذار نیست مرا

به پاسبانی اوقات خویش مشغولم
به هیچ کار جهان، هیچ کار نیست مرا

یکی است مطلب من چون موحدان جهان
دو چشم در ره مطلب چهار نیست مرا

ز فکر نعمت الوان به خون نمی غلطم
به سینه داغی ازین لاله زار نیست مرا

ز خارخار تمنا بریده ام پیوند
دل از تردد خاطر فگار نیست مرا

به دست و دوش نسیم است رهنوردی من
وگرنه برگ سفر چون غبار نیست مرا

چو آب آینه ام برقرار خود دایم
ز موج حادثه دل بی قرار نیست مرا

یکی است در نظر من بلند و پست جهان
ز هیچ مرتبه ای فخر و عار نیست مرا

در امید برآورده ام به گل صائب
دو چشم در گرو انتظار نیست مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.