۲۲۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۷۵

به مجلسی که کشی از نقاب بند آنجا
ستاره سوخته ای نیست جز سپند آنجا

اسیر بوالعجبی های وادی عشقم
که صید دام نهد در ره کمند آنجا

به کشوری که شکر خنده ات گشاید بار
دگر سفید نگردد ز شرم قند آنجا

(به خنده لب مگشا پیش قهرمان فلک
که خون خورد ز شفق صبح هرزه خند آنجا)

هلاک چاشنی کنج آن لبم صائب
که مانده همچو مگس شهد پای بند آنجا)
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.