۲۲۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۶۸

گرد اندوه پذیرد ز طرب سینه ما
سبزی بخت شود زنگ بر آیینه ما

روز تعطیل به عرفانکده مشرب نیست
صبح شنبه خجل است از شب آدینه ما

همچو خورشید بود بر همه عالم روشن
که می کهنه بود همدم دیرینه ما

صرفه از ما نبرد خصم به روبه بازی
ناخن شیر دماند ز جگر کینه ما

صائب از فیض هواداری آن زلف سیاه
نافه مشک بود خرقه پشمینه ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۶۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.