۲۳۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۶۷

روشن است از دل بی کینه ما سینه ما
گوهر ماست چراغ دل گنجینه ما

گر چه در نافه ما جز جگر سوخته نیست
جگر نافه بود داغ ز پشمینه ما

(صبح شنبه به نظر جلوه کند مستان را
از فروغ می گلگون شب آدینه ما)

گر شود موجه دریای حوادث صیقل
نیست ممکن که شود صیقلی آیینه ما

دل ما را بشکن گوهر اگر می خواهی
که شکست است کلید در گنجینه ما

جای شکرست که امسال شد از گردش چرخ
چون می کهنه گوارا غم دیرینه ما

چشم زخمی ز گرانان جهان گر نرسد
خطر از سنگ ندارد دل آیینه ما

هر کماندار که از دست قضا قبضه گرفت
می کند دست روان بر ورق سینه ما

کار فانوس کند در دل شبها صائب
خانه ما ز صفای دل بی کینه ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۶۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.