۲۱۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۴۹

غم مردن نبود جان غم اندوخته را
نیست از برق خطر مزرعه سوخته را

خامسوزان هوس، لایق این داغ نیند
جز به عشاق منما آن رخ افروخته را

دعوی سوختگی پیش من ای لاله مکن
می شناسد دل من بوی دل سوخته را

شعله در سوختن از زمزمه ای خالی نیست
مطرب از خانه بود عاشق دلسوخته را

حسن از عاشق محجوب نگردد غافل
طعمه از دست بود باز نظر دوخته را

چه قدر راه به تقلید توان پیمودن؟
رشته کوتاه بود مرغ نوآموخته را

برق در خرمن ارباب محبت افتد
صائب از دل چو برآرد نفس سوخته را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۴۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.