۲۲۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۴۵

شد ز زنجیر فزون شور جنون مجنون را
موج بال و پر رفتار شود جیحون را

گل ابری چه قدر آب ز دریا گیرد؟
نکند دیده سبکبار دل پر خون را

گوشه عافیتی صافدلان را کافی است
خم خالی است بس از میکده افلاطون را

سرو را باری اگر هست، همین بار دل است
برگ عیش از کف افسوس بود موزون را

تشنه را موج ز کوثر نکند رو گردان
عاشق از خط نکند ترک، لب میگون را

ناگواری ز بخیلان نبرد بیرون مرگ
تا قیامت نکند هضم، زمین قارون را

باده من بود از خون دل خود صائب
سنگ اطفال بود نقل، من مجنون را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۴۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.