۲۱۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۳۳

برسانید به خاک قدم یار مرا
که رسانید به جان این دل بیمار مرا

وقت نازک تر ازان موی میان گردیده است
می کنی رحمی اگر بر دل افگار مرا

زخمی غیرت خارم، ز چمن بیزارم
می گزد خنده گل بیشتر از خارمرا

عقده در کار من از غنچه دهان دگرست
ناخن گل نگشاید گره از کار مرا

شکوه از کوتهی بخت، گل بی دردی است
می رسد نیش ز خار سر دیوار مرا

گوهر قدر خود و قیمت من می شکنی
مبر ای چرخ فرومایه به بازار مرا

به سلم خاک مرا پیر مغان خشت زده است
که برون می برد از خانه خمار مرا؟

آنقدر صائب از اوضاع جهان دلگیرم
که غم از دل نبرد خنده دلدار مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۳۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.