۲۲۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۰۶

نیست اندیشه ای از زخم زبان سرکش را
خار و خس بستر سنجاب بود آتش را

بهره از عمر بود تیره روانان را بیش
زودتر جذب کند خاک می بی غش را

خوابش از بستر بیگانه پریشان نشود
هر که در زندگی از خاک کند مفرش را

چشم بر شست تو دارند غزالان حرم
خالی از تیر به بازیچه مکن ترکش را

به جز از جاذبه مهر و محبت صائب
کیست از خانه برون آورد آن سرکش را؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.