۲۲۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۹۴

طالعی کو، که کشم مست در آغوش ترا؟
بوسه تاراج کنم زان لب می نوش ترا

از پر و بال پریزاد خوش آینده ترست
جلوه زلف پریشان به بر و دوش ترا

لب میگون نتوانست ترا کردن مست
نیست ممکن می لعلی برد از هوش ترا

خواهد از چشمه خورشید برآوردن گرد
گر چنین خط دمد از صبح بناگوش ترا

نیست لازم لب نازک به سخن رنجه کنی
چشم گویاست زبان لب خاموش ترا

نه چنان فصل بهار تو بود بر سر جوش
که دم سرد خزان افکند از جوش ترا

بود ممکن که تو بی رحم ز من یاد کنی
می توانستم اگر کرد فراموش ترا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۹۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.