۷۶۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۹۳

کیست گردن ننهد دام جهانگیر ترا؟
چرخ یک حلقه بود زلف چو زنجیر ترا

شست صاف تو مریزاد، که خون دو جهان
نشود مانع پرواز، پر تیر ترا

کار سنگ بده از لوح مزارش آید
هر که در خاک برد حسرت شمشیر ترا

بحر در حوصله قطره نگنجد هیهات
دیده چون درک کند حسن جهانگیر ترا؟

حاصل ملک جهان پیش سلیمان بادست
به چه تسخیر نمایم نظر سیر ترا؟

نتوان داشت به زنجیر، نگاهش صائب
هر که از دل شنود ناله شبگیر ترا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۹۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.